ماه نشان

:: MahneshaN ::

ماه نشان

:: MahneshaN ::

مشخصات بلاگ
ماه نشان

.

پسری در لباس فرشته

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ

دختری بنام رکسانا در فیسبوکش نوشته تشکر می کنم از یک فرشته مهربون که مطمئنم کرد هنوزم انسانیت و جوانمردی بین مردم زنده هست و با قدرت نفس می کشه…

دیروز به یک مجلس عروسی در یک مسیر خارج از تهران دعوت بودیم و من مسئول رانندگی بودم. وسط اتوبان حقانی یک ماشین بوق زد و اشاره کرد چرخ عقب پنچره! پیاده شدم و دیدم درسته: ای داد بیداد! …حالا وسط اتوبان چی کار کنم؟!

پدرم که سن و سالی ازش گذشته پیاده شد و آچار رو در آورد و منهم با زحمت لاستیک رو از عقب ماشین کشیدم پایین… اما هیچوقت تا حالا لاستیک عوض نکرده بودم… پدر گفت: خودم اینکارو می کنم… اما چند ثانیه بیشتر نکشید که از صورت عرق کرده و پاهای لرزونش فهمیدم که کار اون نیست.. توی دلم خودم رو لعنت می کردم که چرا هیچوقت این کارو یاد نگرفتم… به پدرم گفتم: بنشینید توی ماشین یواش یواش میریم تا دم تعمیرگاه…

همون لحظه که داشت خودشو آماده می کرد جواب مثبت بده یهو نفهمیدم یک پسر جوان با تی شرت ساده سفید و شلوار جین، مرتب و تمیز از کجا وسط اتوبان خودشو به ما رسوند و پرسید: پنچر کردید؟ گفتم بله! بدون معطلی آچار و لاستیک رو گرفت و گفت: اجازه بدید من درستش می کنم… اینقدر مودب بود که حتی توی صورت ما نگاه هم نمی کرد… با دقت کارشو انجام داد و وقتی خواستم لاستیک پنچرو خودم بذارم پشت ماشین گفت: خانم شما دست نزنید دستتون کثیف و سیاه میشه…

اصلا زبونم بند اومده بود! وقتی دونه های عرق رو روی پیشونیش دیدم بهش مستقیم نگاه کردم و گفتم: آقا نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم!

او هم دوباره بی اونکه نگاه کنه گفت: اختیار دارید… وظیفمه!

وقتی آچارو تحویل داد دوید وسط اتوبان حتی نایستاد تا درست و حسابی ازش خداحافظی کنیم! فقط وقتی رسید روی جدول وسط اتوبان برگشت و یک لبخند قشنگ زد و بعدشم داد زد: برام دعا کنید و دست تکون داد و رفت.. می خواستم منم با صدای بلند یه چیزی بگم اما دیدم نمیشه… چون بغض راه گلوم رو بسته بود…

حالا فقط می خوام بگم: بعضی موقعها می خندیدم که می گفتن توی بهشت فرشته های مذکر هم وجود دارن! همیشه فرشته ها رو خانمهایی با موهای بلند و صورت سفید و معصوم تصور می کردم و فکر اینکه مردها چطوری می تونن این نقش رو داشته باشن منو از خنده روده بر می کرد!

حالا میدونم که واقعا میشه… حتی یک پسر با تی شرت سفید و شلوار جین ساده وسط بزرگراه… که هر جا که هست و هر کاری که می کنه امیدوارم همیشه خوشبخت باشه… به همه آرزوهای قشنگش برسه، تنش سلامت باشه و خدا همیشه درهای بسته رو به روش باز کنه…

 

- نتیجه گیری اخلاقی ۱: خانوما! لاستیک عوض کردن رو یاد بگیرید!

- نتیجه گیری اخلاقی ۲: لازم نیست با گفتن کلمات و نصیحت خوبی رو بهم یاد بدیم… خیلی ساده است: با هم مهربون باشیم با هر توانایی که داریم به هم مهربونی کنیم.. تمام!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی